Category: آسیب شناسی روانی
در شماره قبل عنوان شد که خود تخریبی یعنی آسیب رسانی داوطلبانه به خود. گاهی اوقات انسانها کارهایی می کنند که به خود آسیب می رسانند در افرادی که این اختلال وجود دارد به دلیل عدم توانایی در کنترل و مدیریت خود، رفتار خود تخریبانه به صورت الگوی غالب دیده می شود. شدید ترین حالت خود تخریبی، خودکشی است ولی رفتار خود تخریبانه و خشونت علیه خود بسیار گسترده تر از خودکشی است. به طوری که می تواند طیف وسیعی از خود ایثار گری بیش از حد، تحمل رنج و آسیب، عدم مراقبت کردن و غفلت از خود تا بریدن و صدمه جسمی به خود را در برگیرد.
مراحل شکل گیری خشونت علیه خود
1-تجارب اولیه دوران کودکی
این تجربه ها به زمانی برمی گردد که کودک خرد سال در معرض سوء استفاده یا بد رفتاری قرار گرفته است. زمانی که هیچ کنترلی روی زندگی خود نداشته. رفتارهای خود تخریبی از زمانی که کودک از دلبستگی امن با والدین محروم بوده است، آغاز شده. شاید او پدری الکلی داشته که یه شدت پرخاشگر و عصبی بوده است و یا مادری داشته غیر قابل پیش بینی و بی ثبات. مادری که کودک را مورد تنبیه و آزار قرار می داده. یا شاید معلم مدرسه اش بسیارسخت گیر و تنبیه گر بوده است. عامل اساسی که کودک در بزرگسالی به سمت الگوی رفتارهای خود تخریبی کشیده می شود عدم توانایی کنترل صدمات در دوران کودکی است که دایم او را مورد حمله قرار می داداند. بعلاوه ممکن است یک یا هردو والد قادر نبوده باشند که کودک را مورد عشق، مراقبت و توجهی قرار دهند که اشتیاقش را داشته است. در این صورت کودک در دنیایی پر از ترس و وحشت، احساس تنهایی، بی کسی و درماندگی بزرگ شده است.
2- مفهوم سازی نادرست از زندگی
به دنبال تجارب تلخ تجربه شده در زمان کودکی دنیا، غیر قابل پیش بینی وغیر قابل کنترل تصور می شود. دنیا را فضایی ترسناک تلقی کردن در دوران کودکی، در وجود کودک مغناطیسی برای جذب درد و رنج تعبیه می کند. در این زمان مفهومی که کودک از زندگی می سازد این است که زندگی خیلی ظالمانه است و ارزش زیستن ندارد، ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودم و این که من اینقدر صدمه می خورم یعنی من خیلی بد هستم و ارزش زیستن ندارم.
3- ترس
همراه با عقاید و باورهای ناکارآمد، کودک درگیر ترسی پیچیده می شود. از جمله ترس از دست دادن کنترل، که به صورت ترس از دست دادن مرزها در روابط صمیمی، ترس از دست دادن کنترل خاطرات رنج آور و وحشتناک و ترس از دست دان کنترل بخشی از وجود خود که رنج و درد را در خود نگهداشته است. در این حالت کودک وحشت زده، دایم احساسات سانحه های دردناک گذشته را تکرار می کند او دچار نوعی جنگ داخلی است از سویی می خواهد رنج ناشی از زخمها را از خود دور کند از طرف دیگر با رنجی تازه می خواهد رنج قبلی را پس بزند.
4- راهبردهای نا کارآمد برای محافظت از خود
راهبرهای متنوعی برای سازگاری با مشکلات و مسایل پیچیده وجود دارد. هر فردی برای سازگای با مشکلات راهی را در پیش می گیرد افراد خود تخریبگر از روشهای ناکار آمد در مقابله با مشکلات استفاده می کنند. از جمله از روشهای رایج نا کارامد که در دختران نوجوان رایج است، کنترل روی خورن به عنوان راهی برای سرکوبی بدن خود با هدف گنترل روی مشکلات است که به آن اختلال کم خوری روانی می گویند.
وقتی فرد دچار اضطراب می شود به دنبال راهی است که از خود در مقابل عوارض اضطراب محافظت کند. در خانواده هایی که که جو خفقان آور یا سرکوبگرانه حاکم است راهی برای کودک برای برون ریزی اضطراب و یافتن راهی برای کنترل آن وجود ندارد. در این خانواده ها اضطراب ممکن است شرم آور فرض شود لذا پنهان شده و هرگز بروز داده نمی شود. درچنین شرایطی کنترل های جایگزین خود را نشان می دهد. این کنترل ها شامل عادتهای ناسالم، وسواس و رفتارهای خود تخریبگرایانه است که اقدامی است در درون فرد برای کنترل اضطراب. فرد مضطرب فرض می کند اگر من کاری برای عوامل ایجاد کننده اضطراب نمی توانم بکنم حد اقل می توانم کاری در درون برای خودم انجام دهم . بیشتر زنها با کنترل بر خوردن، تسلط خود را بر زندگی و اضطراب نشان می دهندکه نشانه قدرت آنها بوده و توجه زیادی را هم به خود جلب می کنند. این نوع رفتار خود تخریبانه حس کنترل بر زندگی را به آنها می دهد. البته این شکل از رفتار خود شکنانه در مورد الکلیسم و اعتیادهای دیگر هم صادق است . به طوری که فرد ممکن است با نوشیدن الکل ضمن احساس کنترل در انتخاب، به نوعی بیهوشی روانی برسد. در عین حال وقتی فرد نمی تواند هیچ راه حل اصولی برای کنترل درد پیدا کند، خلاصی کوتاه مدت با روشهای ناکار آمد، به طور هم زمان حس کنترل و عدم کنترل را به فرد منتقل می کند ونیزاو را وارد دایره اعتیاد ویا الکلیسم بیشتر می کند.
5- نقاب زدن به چهره برای پوشاندن همه موارد ذکر شده
در عین حال یک فرد خود تخریبگر نمی خواهد به عنوان فردی ضعیف که قادر به کنترل ترسها و تعارضات خود نیست شناخته شود لذا نقاب فردی را به چهره می زند که همه چیز تحت کنترل اواست. او سعی می کند مثلا بگوید تفریحی می نوشم یا برای سرگرمی یا همراهی با دوستان مواد مصرف می کنم ویا هر موقع بخواهم می توانم قطعش کنم. یا گاهی کمی وحشی و بی پروا می شوم یا من کمی نترس هستم و ... تا توجیه مثبتی برا ی ترور درونی خود داشته باشد.
ایثارگری افراطی و تحمل بیش از حد رنج، شکلی از خشونت علیه خود
ایثارکردن و تحمل رنج و سوء استفاده نیز گاهی می تواند نوعی خود تخریبی باشد که جنبه اجتماعی مثبت دارد. ایثارگری یعنی بخشیدن آنچه برای خود با ارزش است برای دیگران و یا برای یک عقیده. قربانی کردن یا بخشیدن چیزی برای دیگران می تواند از بخشیدن یک گل تا آتش زدن خود یا انتخاب مرگ داوطلبانه و برای نابودی دشمن یا یک عقیده باشد. تحمل درد و رنج که در بسیار از فرهنگها مثبت تلقی می شود و در بسیاری از اوقات به هر دلیلی اتفاق بیفتد می تواند ریشه در وجود تعارضات شدید درونی و برای خلاصی از آنها صورت پذیرد. یعنی می توان این نوع رفتار را به لیست رفتارهای خود تخریبگرانه اضافه کرد. تحمل سوء استفاده و بد رفتاری هم مکانیزمی به همین صورت دارد.
خودکشی بالاترین درجه رفتارهای خود تخریبی یا خشونت علیه خود
طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال 2000 تقریبا یک میلیون انسان بر اثر خود کشی از بین رفته اند که به این آمار 10 تا 20 برابر اقدام به خودکشی را باید اضافه کرد. این آمار نشان می دهد که در هر 40 ثانیه یک نفر از خودکشی می میرد و در هر 3 ثانیه یک نفر اقدام به خودکشی دارد. اکنون خودکشی یکی از سه عامل اولیه مرک جوانان در دنیا است . افرادی که در دنیا بر اثر خودکشی می میرند از کشتکان جنگها بالاتر است. اگر چه خودکشی به دلایلی مانند افسردگی، اختلال شخصیت، اعتیاد و فشارهای زندگی رخ می دهد ولی لایه پنهان آن رفتار خود تخریب گرانه به دلیل عدم توانایی در کنترل شرایط دردناک و پناه به خودنابودی برای خلاصی از رنجها است.
در نهایت این که
همان گونه که عنوان شد رفتارهای خود تخریبانه طیف وسیعی را شامل می شود. از جمله عدم مراقبت از خود، پرخوری، الکلیسم، اختلالات خوردن، انواع اعتیاد و هرنوع رفتاری که شادابی و نشاط فرد را به خطر می اندازد تا آسیب رسانی به خود و خودکشی. حتی بخشیدن بیش از اندازه اگر به قیمت به درد سر افتادن خود باشد می تواند نوعی رفتار خود تخریبی تلقی شود. اولین قدم برای رهایی از رفتارهای خود تخریب گرانه آگاهی یافتن به آن، یافتن ریشه های کودکی و تصمیمات بزرگسالی برای مقابله با رنجهای تجربه شده در دوران کودکی است. دستیابی به این آگاهی و باز سازی تخریبهای عمیق دوران کودکی نیاز مند درمان طولانی و همراهی یک درمانگر متخصص در این زمینه است.
مراحل شکل گیری خشونت علیه خود
1-تجارب اولیه دوران کودکی
این تجربه ها به زمانی برمی گردد که کودک خرد سال در معرض سوء استفاده یا بد رفتاری قرار گرفته است. زمانی که هیچ کنترلی روی زندگی خود نداشته. رفتارهای خود تخریبی از زمانی که کودک از دلبستگی امن با والدین محروم بوده است، آغاز شده. شاید او پدری الکلی داشته که یه شدت پرخاشگر و عصبی بوده است و یا مادری داشته غیر قابل پیش بینی و بی ثبات. مادری که کودک را مورد تنبیه و آزار قرار می داده. یا شاید معلم مدرسه اش بسیارسخت گیر و تنبیه گر بوده است. عامل اساسی که کودک در بزرگسالی به سمت الگوی رفتارهای خود تخریبی کشیده می شود عدم توانایی کنترل صدمات در دوران کودکی است که دایم او را مورد حمله قرار می داداند. بعلاوه ممکن است یک یا هردو والد قادر نبوده باشند که کودک را مورد عشق، مراقبت و توجهی قرار دهند که اشتیاقش را داشته است. در این صورت کودک در دنیایی پر از ترس و وحشت، احساس تنهایی، بی کسی و درماندگی بزرگ شده است.
2- مفهوم سازی نادرست از زندگی
به دنبال تجارب تلخ تجربه شده در زمان کودکی دنیا، غیر قابل پیش بینی وغیر قابل کنترل تصور می شود. دنیا را فضایی ترسناک تلقی کردن در دوران کودکی، در وجود کودک مغناطیسی برای جذب درد و رنج تعبیه می کند. در این زمان مفهومی که کودک از زندگی می سازد این است که زندگی خیلی ظالمانه است و ارزش زیستن ندارد، ای کاش هرگز به دنیا نیامده بودم و این که من اینقدر صدمه می خورم یعنی من خیلی بد هستم و ارزش زیستن ندارم.
3- ترس
همراه با عقاید و باورهای ناکارآمد، کودک درگیر ترسی پیچیده می شود. از جمله ترس از دست دادن کنترل، که به صورت ترس از دست دادن مرزها در روابط صمیمی، ترس از دست دادن کنترل خاطرات رنج آور و وحشتناک و ترس از دست دان کنترل بخشی از وجود خود که رنج و درد را در خود نگهداشته است. در این حالت کودک وحشت زده، دایم احساسات سانحه های دردناک گذشته را تکرار می کند او دچار نوعی جنگ داخلی است از سویی می خواهد رنج ناشی از زخمها را از خود دور کند از طرف دیگر با رنجی تازه می خواهد رنج قبلی را پس بزند.
4- راهبردهای نا کارآمد برای محافظت از خود
راهبرهای متنوعی برای سازگاری با مشکلات و مسایل پیچیده وجود دارد. هر فردی برای سازگای با مشکلات راهی را در پیش می گیرد افراد خود تخریبگر از روشهای ناکار آمد در مقابله با مشکلات استفاده می کنند. از جمله از روشهای رایج نا کارامد که در دختران نوجوان رایج است، کنترل روی خورن به عنوان راهی برای سرکوبی بدن خود با هدف گنترل روی مشکلات است که به آن اختلال کم خوری روانی می گویند.
وقتی فرد دچار اضطراب می شود به دنبال راهی است که از خود در مقابل عوارض اضطراب محافظت کند. در خانواده هایی که که جو خفقان آور یا سرکوبگرانه حاکم است راهی برای کودک برای برون ریزی اضطراب و یافتن راهی برای کنترل آن وجود ندارد. در این خانواده ها اضطراب ممکن است شرم آور فرض شود لذا پنهان شده و هرگز بروز داده نمی شود. درچنین شرایطی کنترل های جایگزین خود را نشان می دهد. این کنترل ها شامل عادتهای ناسالم، وسواس و رفتارهای خود تخریبگرایانه است که اقدامی است در درون فرد برای کنترل اضطراب. فرد مضطرب فرض می کند اگر من کاری برای عوامل ایجاد کننده اضطراب نمی توانم بکنم حد اقل می توانم کاری در درون برای خودم انجام دهم . بیشتر زنها با کنترل بر خوردن، تسلط خود را بر زندگی و اضطراب نشان می دهندکه نشانه قدرت آنها بوده و توجه زیادی را هم به خود جلب می کنند. این نوع رفتار خود تخریبانه حس کنترل بر زندگی را به آنها می دهد. البته این شکل از رفتار خود شکنانه در مورد الکلیسم و اعتیادهای دیگر هم صادق است . به طوری که فرد ممکن است با نوشیدن الکل ضمن احساس کنترل در انتخاب، به نوعی بیهوشی روانی برسد. در عین حال وقتی فرد نمی تواند هیچ راه حل اصولی برای کنترل درد پیدا کند، خلاصی کوتاه مدت با روشهای ناکار آمد، به طور هم زمان حس کنترل و عدم کنترل را به فرد منتقل می کند ونیزاو را وارد دایره اعتیاد ویا الکلیسم بیشتر می کند.
5- نقاب زدن به چهره برای پوشاندن همه موارد ذکر شده
در عین حال یک فرد خود تخریبگر نمی خواهد به عنوان فردی ضعیف که قادر به کنترل ترسها و تعارضات خود نیست شناخته شود لذا نقاب فردی را به چهره می زند که همه چیز تحت کنترل اواست. او سعی می کند مثلا بگوید تفریحی می نوشم یا برای سرگرمی یا همراهی با دوستان مواد مصرف می کنم ویا هر موقع بخواهم می توانم قطعش کنم. یا گاهی کمی وحشی و بی پروا می شوم یا من کمی نترس هستم و ... تا توجیه مثبتی برا ی ترور درونی خود داشته باشد.
ایثارگری افراطی و تحمل بیش از حد رنج، شکلی از خشونت علیه خود
ایثارکردن و تحمل رنج و سوء استفاده نیز گاهی می تواند نوعی خود تخریبی باشد که جنبه اجتماعی مثبت دارد. ایثارگری یعنی بخشیدن آنچه برای خود با ارزش است برای دیگران و یا برای یک عقیده. قربانی کردن یا بخشیدن چیزی برای دیگران می تواند از بخشیدن یک گل تا آتش زدن خود یا انتخاب مرگ داوطلبانه و برای نابودی دشمن یا یک عقیده باشد. تحمل درد و رنج که در بسیار از فرهنگها مثبت تلقی می شود و در بسیاری از اوقات به هر دلیلی اتفاق بیفتد می تواند ریشه در وجود تعارضات شدید درونی و برای خلاصی از آنها صورت پذیرد. یعنی می توان این نوع رفتار را به لیست رفتارهای خود تخریبگرانه اضافه کرد. تحمل سوء استفاده و بد رفتاری هم مکانیزمی به همین صورت دارد.
خودکشی بالاترین درجه رفتارهای خود تخریبی یا خشونت علیه خود
طبق گزارش سازمان بهداشت جهانی در سال 2000 تقریبا یک میلیون انسان بر اثر خود کشی از بین رفته اند که به این آمار 10 تا 20 برابر اقدام به خودکشی را باید اضافه کرد. این آمار نشان می دهد که در هر 40 ثانیه یک نفر از خودکشی می میرد و در هر 3 ثانیه یک نفر اقدام به خودکشی دارد. اکنون خودکشی یکی از سه عامل اولیه مرک جوانان در دنیا است . افرادی که در دنیا بر اثر خودکشی می میرند از کشتکان جنگها بالاتر است. اگر چه خودکشی به دلایلی مانند افسردگی، اختلال شخصیت، اعتیاد و فشارهای زندگی رخ می دهد ولی لایه پنهان آن رفتار خود تخریب گرانه به دلیل عدم توانایی در کنترل شرایط دردناک و پناه به خودنابودی برای خلاصی از رنجها است.
در نهایت این که
همان گونه که عنوان شد رفتارهای خود تخریبانه طیف وسیعی را شامل می شود. از جمله عدم مراقبت از خود، پرخوری، الکلیسم، اختلالات خوردن، انواع اعتیاد و هرنوع رفتاری که شادابی و نشاط فرد را به خطر می اندازد تا آسیب رسانی به خود و خودکشی. حتی بخشیدن بیش از اندازه اگر به قیمت به درد سر افتادن خود باشد می تواند نوعی رفتار خود تخریبی تلقی شود. اولین قدم برای رهایی از رفتارهای خود تخریب گرانه آگاهی یافتن به آن، یافتن ریشه های کودکی و تصمیمات بزرگسالی برای مقابله با رنجهای تجربه شده در دوران کودکی است. دستیابی به این آگاهی و باز سازی تخریبهای عمیق دوران کودکی نیاز مند درمان طولانی و همراهی یک درمانگر متخصص در این زمینه است.